اگر بخواهیم از صنعت جهانگردی تعریف مشخصی داشته باشیم که متناسب با نگاه جمهوری اسلامی ایران به این مقوله باشد، باید بگوییم: جهانگردی یک فعالیت فرهنگی منبعث از فطرت جستوجوگر انسانی است. با این وجود برآورده ساختن خواستها و نیازهای گردشگران، مستلزم بهوجود آمدن مجموعهای از بنگاههای اقتصادی است که روی هم فعالیت یا صنعتی را ایجاد میکنند و ما به آن صنعت جهانگردی میگوییم.
آمارهایی که از مطبوعات سازمان جهانی جهانگردی استخراج شدهاند، نشان میدهند که در حال حاضر جهانگردی حدود ۱۱ درصد از تولید ناخالص ملی مجموع کشورهای جهان را به خود اختصاص میدهد و ۲۰۰ میلیون شغل ایجاد کرده است، بهگونهای که ۸ درصد از مجموع نیروهای شاغل در جهان در بخش گردشگری مشغول به کار هستند.
براساس پیشبینیها تا سال ۲۰۱۰ میلادی که هر ساله ۵/۵ میلیون شغل در بخش گردشگری ایجاد خواهد شد و رشد متوسط سالانه جهانگردی در جهان ۳/۳ درصد خواهد بود.
جهانگردی تا رسیدن به وضعیت کنونی، مراحل مختلفی از توسعه را پشتسر گذارده است. اولین شکل توسعه این صنعت، جهانگردی انبوه بود که پس از جنگ جهانی دوم به وجود آورد و علت آن نیز تمایل زیاد مردم جهان برای سفر به نقاط مختلف و تسهیل امکانات حمل و نقل بود.
در این دوره گروههایی پیدا شدند که تنها با دید اقتصادی به جهانگردی مینگریستند و عمدتاً در پی نقاط خوش آب و هوا و اماکن طبیعی بودند تا مردم را از مناطق مختلف جهان به سوی آنها کوچ دهند. در این وضعیت مهمترین دغدغه، یافتن مکانی برای اقامت و پذیرایی از افراد بود اما حضور انبوه جهانگردان در یک نقطه، زیبایی و لطافت محیط را به هم میریخت و به فرهنگ و اجتماع مردم بومی آسیبهایی را وارد میساخت.این برهم ریختگی محیط و آسیبهای ناشی از فعالیت جهانگردان، موجب طرح تفکرات دیگری شد که متضمن حفظ محیطزیست و آسایش گردشگران و مردم به شکل توامان بود.
بدینترتیب پس از «جهانگردی انبوه»، «جهانگردی جایگزین» گسترش پیدا کرد که خود به گروههای مختلفی مانند گردشگری شهری، روستایی، ایلیاتی، سلامتی، اکوتوریسم، ماجراجویانه، مسوولانه و… تقسیم میشود و ما به مجموع آنها «گردشگری سبز» میگوییم.
تحول از گردشگری انبوه به گردشگری جایگزین، همراه با دگرگونیهایی در نگاه به مقوله جهانگردی بود. در ابتدای امر مدافعان توسعه جهانگردی تنها به جنبههای مثبت این توسعه توجه داشتند و استدلال میکردند که جهانگردی، فعالیتی اشتغالزا، ارزآور و همراه با تعاملات فرهنگی است. اما به مرور زمان و با مشاهده تاثیرات ناخوشایند گردشگری بر نظم اجتماعی و محیطی مناطق گردشگرپذیر، گروه دیگری یافت شدند که توجه را به عوارض منفی توسعه جهانگردی معطوف ساختند این گروه اشتغالات ناشی از توسعه جهانگردی را غیرپایدار، غیرتخصصی و فصلی میدانستند و میگفتند که توسعه جهانگردی سبب میشود تا از منابع محلی، سودی برای شرکتهای سرمایهگذار بینالمللی فراهم شود و سودی برای مردم بومی عاید نگردد.
از این گذشته اعتقاد داشتند که توسعه اماکن اقامتی و تفریحی چشماندازهای زیبای طبیعی را از میان میبرد. حتی در تعامل فرهنگی جهانگردی نیز جامعه میزبان به سمت ارضای نظرات گردشگران حرکت میکند و آداب و سنت این جامعه بدل به یک کالای نمایشی میشود که ممکن است تغییر هویت محلی را به دنبال بیاورد.
استدلال دیگر این بود که توسعه جهانگردی ساختار خانواده را به هم میریزد، زیرا اشتغالات سنتی با اشتغالاتی که حضور گردشگران ایجاد میکند، متفاوت است و کارهای راحتتر و تمیزتر گردشگری، باعث میشود که کسی به دنبال کارهای سخت نرود. همچنین حضور گردشگران در محیطهای اغلب توسعه نیافته، موجب کمبود در رفع نیازهای محلی و گرانی و تورم میشود غیر از اینها توسعه مناطق بر اثر توسعه گردشگری، متوازن نیست و چون افراد از همه نقاط به نقاط خوش آب و هوا کوچ میکنند، تعادل منطقهای به هم میریزد.
با این استدلالها عدهای توسعه جهانگردی را در حد یک «گناه» میدانستند و قائل به جلوگیری از آن بودند اما به تدریج در کنار مخالفان و مدافعان توسعه جهانگردی، گروه سومی شکل گرفتند که معتقد بودند باید جنبههای مثبت گردشگری را توسعه داد و از آثار زیانبار آن کاست.
از اینجا بود که «جهانگردی جایگزین» شکل گرفت و امروزه جهانگردی سبز یا فرهنگی یا پایدار، اشکال تکامل یافته همین نوع از جهانگردی هستند در واقع جهانگردی در این مرحله تبدیل به یک رشته مستقل علمی شد که به آن از منظر علوم انسانی و به عنوان یک معرفت نوین نگاه میشد.
مدافعان جهانگردی جایگزین باور داشتند که مطالعه در حوزه جهانگردی باید نظاممند باشد و تمام عناصر شکل دهنده این نظام باید جز به جز شناسایی گردد و ارتباطشان با یکدیگر بررسی شود.
آنان میگفتند وقتی به توسعه جهانگردی ملی فکر میکنیم، باید هم به ویژگی کشورهای جهانگرد فرست توجه داشته باشیم و هم به ویژگی کشورهای جهانگردپذیر و باید دریابیم که چه نیازهایی سبب میشود افرادی برای بازدید از اماکن یا دیدار با افراد از کشوری به کشور دیگر سفر کنند.
این تفکرات سنگبنای ایجاد یک شاخه نوین برای تربیت و آموزش نیروی انسانی بود که همان رشته جهانگردی است و امروزه در جهان کمتر دانشگاه مدیریتی یافت میشود که فاقد رشته مدیریت جهانگردی باشد.
در جریان تکامل رویکردهای برنامهریزی برای توسعه جهانگردی، رویکردی که بیش از سایر رویکردها مقبولیت یافت، توجه به گردشگری پایدار بود، بدین معنی که گردشگری را به عنوان مکمل همه شیوههای امرار معاش انسانها در مناطق گردشگرپذیر ارزیابی میکرد. در عین حال وقتی از جهانگردی پایدار سخن میگوییم، اشکالی از جهانگردی را مدنظر قرار میدهیم که علاوه بر رفع نیازهای جهانگردان در دوران فعلی، مانعی برای بهرهبرداری نسلهای آینده از منابع گردشگری نباشد.
منابع جهانگردی معمولا به ۵ گروه تقسیم میشوند: طبیعی، فرهنگی، رویدادی، فعالیتی و خدماتی ـ تسهیلاتی. البته در برنامه توسعه جهانگردی ایران که در سازمان ایرانگردی و جهانگردی سابق تدوین شده است، منابع جهانگردی به سه دسته تقسیم میشوند: طبیعی، انسان ساخت و سایر. اما به باور من برخورد ۵ مقولهای کارسازتر است. وقتی به این منابع تسهیلات و خدمات گردشگری اضافه میشود، منبع به جاذبه بدل میگردد. معمولا گفته میشود که کشور ما جزو ۱۰کشور اول جهان از نظر جاذبههای گردشگری است، در حالی که ما فقط ممکن است به لحاظ منابع غنی باشیم، اما به لحاظ جاذبههای گردشگری در سطح بینالمللی قوت چندانی نداریم.
ما برای تبدیل منابع گردشگری خود به جاذبه با موانعی روبهرو هستیم. نخستین مانع این است که در برنامهریزیهای خود به شکل مشتری مدار حرکت نمیکنیم و فاقد استانداردهای ویژه گردشگری متناسب با جمهوری اسلامی ایران هستیم.
از این گذشته کسانی که در رده اول برخورد با گردشگران هستند، معمولا قادر نیستند که با یک زبان غیر از زبان فارسی با آنها روبهرو شوند. همچنین به طوری که گفته شد، جاذبههای ایران در سطح بینالمللی بسیار محدود، ناچیز و پراکنده است و اگر کسی بخواهد از جاذبههایی که در سطح بینالمللی برای ایران ثبت شده، بازدید کند باید یک هفته تا ۱۰ روز در ایران اقامت کند.
ما در گذشته بازارهای آمریکا و اروپا را برای جذب گردشگر داشتیم که امروزه آنها را از دست دادهایم و جایگزین هم پیدا نکردهایم.
عبور از این موانع مستلزم نوآوری است. نوآوری هم در محصول گردشگری ارائه این محصول به جهانیان و هم در شناخت بازارهای جدید و راهکارهایی برای جذب مشتریان جدید. حرکت ما طی سالهای گذشته برای نفوذ در بازارهای بینالمللی چندان موفقیت آمیز نبوده و برای ورود به بازارهای جدید بابرنامه و مناسب تر عمل کرد.
در این شرایط، بهترین راه برای استیلا بر این هراس، توسعه گردشگری داخلی با همان استانداردهایی است که گفته شد. اگر زیرساختهای گردشگری داخلی ما استحکام لازم را پیدا کند، هراس برنامهریزان از نفوذ در بازارهای بینالمللی کاهش مییابد.
در این مورد باید یک تقسیمبندی از انواع گردشگران داشته باشیم. گردشگران را میتوان به ۴ گروه تقسیم کرد:
۱) درون مرزی؛ یعنی اتباع یک کشور که درون همان کشور گردش میکنند.
۲) برون مرزی: یعنی اتباع یک کشور که در خارج از آن کشور گردش میکنند.
۳) بینالمللی؛ یعنی اتباع سایر کشورها که به کشور ما میآیند.
۴) گردشگری ملی؛ یعنی هم اتباع یک کشور و هم خارجیانی که در آن کشور به گردش درمیآیند.
طبیعتا نوع برنامهریزی برای هریک از این چهار عده متفاوت است اما باید نخست موانع گسترش هریک از آنها را بهدرستی شناخت. در حال حاضر برای گسترش گردشگری بینالمللی موانع زیادی در کشور ما وجود دارد که من به مهمترین آنها اشاره میکنم:
۱) نبود خطوط هوایی بین کشور ما و کشورهای جهانگردفرست
۲) محرومماندن بخش گردشگری کشور از فناوری اطلاعات (علیرغم اینکه سایر بخشهای اقتصادی از این فناوری در حد قابلقبولی بهرهمند شدهاند)
۳) عدم استفاده از ویژگی چهارفصلبودن کشور بهگونهای که رونق گردشگری کشور فقط در اوایل بهار و در تابستان است و در سایر فصول رکود محسوسی به چشم میآید.
۴) ضعف تبلیغات گردشگری در درون و بیرون کشور و عدم تبلیغ برای جلوههای شاد و زیبا که معرف ویژگی منحصربهفرد جاذبههای گردشگری ما باشند. درواقع در این مورد جاذبههایمان را درست مشابه جاذبههای کشورهای رقیب معرفی میکنیم و نه متفاوت از آنها.
۵) عدم تجهیز منابع گردشگری خصوصا منابع طبیعی. در این مورد باید اشاره کنم که مناطق طبیعی گردشگری ما قطعهقطعه شده و به مالکان خصوصی واگذار میشوند و مردم در دیدار از این مناطق فقط با دیوار ویلاها مواجه میگردند! اکنون وقت آن است که این نوع مناطق، ملی اعلام شوند و از مالکیت خصوصی به در آیند.
۶) فقدان نظام اطلاعات مدیریت گردشگری
برای عبور از این موانع و رسیدن به گردشگری پایدار باید سه موضوع مهم را در نظر بگیریم. نخست اینکه مردم باید در تصمیمات مربوط به توسعه گردشگری مشارکت داشته باشند و از این مشارکت منفعتی عاید آنها شود. دوم آنکه باید کیفیت جاذبههای گردشگری رادر حد استانداردهای بینالمللی ارتقا دهیم و سوم اینکه باید تنگناهایی را که موجب میشوند منافع حاصل از گردشگری به قشرهای محلی و مردم بومی نرسد برطرف سازیم.
توسعه پایدار و یکپارچه گردشگری نیازمند اراده محلی و مشارکت عامه است و سند توسعه پایدار گردشگری باید دربردارنده آمایش مناطق گردشگرپذیر کل کشور باشد و منافع همه عناصری را که آوردهای را به این بخش تزریق کردهاند لحاظ کند.
به نظر من گردشگری مناسب برای کشور ما «گردشگری سبز» است و گردشگری سبز، گردشگری منطبق با وضعیت عادی مردم است بهگونهای که مکمل فعالیت روزمره آنها باشد. گردشگری سبز متکی به سرمایههای طبیعی و بر گرفته از فرهنگ بومی است و در همه مناطق کشور به یک شکل هدایت و برنامهریزی نمیشود.
نظر شما: