شاید بارها و بارها این جمله را شنیده اید که می گویند برای کسب تجربه باید سفر های مختلف را تجربه کرد . برای شناخت افراد و اطرافیان و حتی روحیات درونی خود ، بهترین توصیه سفر کردن است. برای اینکه بتوانید روحیه های نزدیکان خود را بهتر بشناسید قطعا این کار در سفر،بهتر و آسان تر میسر خواهد شد.
می گویند سفر کردن نوعی رها شدن است.نوعی رها شدن در دنیای درونی خود تا بتوانید بهتر ظرافت ها و مشکلات ایجاد شده در پیچ های زندگی را بررسی و آنها را به راحتی حل کنید.
مسافرت از هر نوعی که باشد باعث می شود برای مدتی از زندگی عادی خود دور شوید و همین مسئله به تنهایی انرژی زیادی به شما می دهد.اینکه بخواهید برنامه روزانه خود را کمی تغییر دهید، می تواند به عنوان نوعی درمان محسوب شود و این کار از کسل و خسته شدن فکر و جسم جلوگیری می کند. بزرگی می گفت: “هر تغییر و تنوعی به اندازه استراحت خوب است”.
سفر انواع مختلفی دارد،اما شاید نتیجهاش یک چیز است؛ انسانی کاملتر…بله انسانی کاملتر از آن رو که سفر پختگی و عاقلی و تازگی میآورد. برخی سفر میکنند برای دیدن تفاوت؛ شهرنشین به دامان طبیعتی بکر میرود. برای رفتن به یک زندگی سراپا دگرگون که شاید خودش بیشتر از چند روز تحملش را نداشته باشد؛ این نوع سفرهای چالشی برای یک خودشناسی و دیگرشناسی هیجانانگیزند.
سفر به شما این امکان را می دهد که کمی فشارهای روحی و جسمی را از خود دور کنید
سفر آزادی است
سفر به شما این امکان را می دهد که بدون فکر کردن به وظایف و مسئولیت های خانه،زمان بیشتری را با همسرتان و خانواده تان بگذرانید و کمی به گذشته برگردید. مطمئناً گذراندن اوقاتی خوش کنار خانواده در سفر، خیلی بهتر از دعوا کردن در مشکلات روزانه و خانوادگی است. دور شدن از محیط خانه و کار، باعث تجدید قوا و آرامش می شود و برای سلامتی روحی خانواده نیز مفید است.
میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی معتقد بود سفر به ما احساس رهایی می دهد، حتی اگر از جایی آزاد به جایی محدود برویم. دگرگونی و تفاوت وقتی منتهی به شکست آنچه زندگی خود می نامیم بشود، به انسان احساس آزادی می دهد. انسان همواره آرزوی شکستن کلیشه های زندگی خود را دارد و هیچ نوعی از رهایی بالاتر از این نیست.
این رهایی از کلیشه ها و عادت های زندگی، احساس آزادی می دهد. پس اولین احساسی که سفر به انسان می دهد، رهایی و آزادی از زندگی روزمره است.
سفر پایان افسردگی است
سفر به شما این امکان را می دهد که کمی فشارهای روحی و جسمی را از خود دور کنید. حتی اگر سفر کاری باشد و شما مجبور باشید ساعت های متمادی در کنفرانس هایی شرکت کنید، در عوض با کشور یا شهر جدیدی آشنا خواهید شد. ممکن است مسافرت اضطراب و استرس هم داشته باشد، به خصوص اگر سفر شما همراه با گردش و بازدید از جاهای دیدنی باشد یا نیاز به آشنایی با زبان های مختلف داشته باشید یا مقصدتان شهری شلوغ باشد. اما استرس سفر یک استرس مثبت است و مثل اضطراب شما از کار زیاد یا زندگی روزمره نیست.
“مایکل لوفِر” یک عکاس حرفهای ۲۶ ساله است که به دلیل مبتلا شدن به افسردگی تصمیم گرفت به چند کشور سفر کند؛ تا حرفه خود را با سفر کردن ادغام کند و کشورهای مختلف تصاویری به ثبت برساند. این کار او باعث شد تا او دوباره به زندگی برگردد.
سفر کردن نوعی رها شدن است
سفر اندیشه است
ما سبک زندگی خاصی داریم که در هم بافته از عوامل مختلفی است. این سبک زندگی هم برآمده از اندیشه هایی بافته شده در تار و پود تاریخ است و هم اندیشه امروز ما را ساخته و پرداخته کرده است. با این اوصاف زندگی ما بازتاب دهنده اندیشه ای تاریخی و برسازنده اندیشه اکنون ماست. خود سبک زندگی برآمده از باورها، عواطف، رفتار و زبان و امیال و ایده آل های انسان هاست.
سفر در عمیق ترین معنای خود سفر از یک سبک زندگی به سبک زندگی تازه و از این رو سفر از اندیشه ای به اندیشه ای دیگر است. همین نکته از سفر به شرط کثرت و سهل بودنش، امری جمعی می سازد که ملتی را به سبب دنیادیدگی دارای اندیشه ای وسیع تر و نزدیک تر به واقعیت می کند و ملتی را که از خود بیرون نمی آید، بسته و گاه عقب مانده و متوهم نگه می دارد. سفر در این گذر اندیشه ها انسان ها را واقع بین می کند. بیراه نیست اگر این واقعیت را که دیپلمات ها در هر کشوری نماینده نرم خویی و توافق هستند و آرمان ها را به واقعیت نزدیک می کنند، نتیجه همین سفر کردن و دنیادیدگی آنها بدانیم.
مسافرت باعث می شود برای مدتی از زندگی عادی خود دور شوید و به شما انرژی میدهد
سفر پیشرفت است
سفر به معنای رفتن و بازگشتن است. بازگشت و آنچه از سفر به همراه خود می آوریم مهم ترین نکته ای است که در مواردی که پیشتر ذکر شد،مستتر و ملحوظ بود. سوغات تنها چیزهای مادی نیست که همراه خود می آوریم، سوغات ما فرهنگ و تفاوتی است که با خود به همراه دارد.
هر کس با توجه به حوزه قدرت خود چیزی را وارد زندگی اش می کند که حاصل سفر است. برخی استاندارد زندگی خود را با سفر تغییر می دهند، برخی استاندارد زندگی یک ملت را. برخی خانه خود را دگرگون می کنند برخی شهر و کشور را. ناصرالدین شاه با سفر می خواست کشورش را تغییر دهد، هر چند سطحی و زودگذر، اما کاروان تحصیلکرده هایی که به فرنگ رفتند و برگشتند، ادبیات، فلسفه، آرمان سیاسی، معماری و زبان ملت را تغییر دادند. پس علاوه بر قدرت مادی و بیرونی، گنجایش و گستره وجودی یا همان قدرت درونی هم در سوغات و تأثیر آن نقش دارد. این تلاش برای تغییر، پس از بازگشت به معنای ساخت جهانی تازه است که از تصادف فرهنگ بومی و دیگری حاصل می شود و نتیجه آن صیقل یافتن روش های اداره زندگی (و کشور) و رشد الگوهای پیشرفت است.
گاه حتی سفر می تواند به نوعی هشدار بدل شود، هشداری که نشان می دهد راه را اشتباه رفته ایم. گاه می تواند ما را قدردان وضع موجود کند و این خود نتیجه ای مهم در راه پیشرفت است.
سفر نجات است
باید به دورها و دورها رفت، گاهی گم شدن در سرزمین ها و بزرگی کره خاکی ما و همه تفاوت های آن، تنها راه نجات و آرامش است. بزرگی جهان اغلب در تصور ما نمی گنجد و سفر این بزرگی را به ما عطا می کند که حاصلش آرامش و شادی است. سفر به هر کجا که باشد – دنیای یکنواخت را ارزش زیستن می بخشد و برای همین هم بودلر، شاعر و نویسنده فرانسوی عاشق سفر و ابزارهای آن از بنادر و بارانداز تا قطار و کشتی و هتل بود و با تمنا می سرود که: ارابه، مرا با خود ببر! کشتی مرا از این مکان بربا! / مرا به دورها و دورها ببر. اینجا گل زمین از اشک است.
نظر شما: