ترمینال به نقل از همشهری شش و هفت – مهكامه لك: از پشت چنارهایی که رو به طلوع خورشید، سینه ستبر کردهاند، موج حروف «رضا عباسی» پیداست. هرچند روی دیواره مغزپستهای چرکی که صورتاش را سمت جنوب خیابان شریعتی گرفته هم میتوان خم همین حرفها را بر کمر ساختمان موزه دنبال کرد؛ اثری که از مرتضی ممیز، پدر گرافیک ایران به یادگار مانده است، طرح نام رضا عباسی بر بنایی است که حدودا ۴۰سال میشود نام موزه را بر سر در خود حفظ کرده است.
اما بیننده در تالارهای این موزه با یك مُشت کماجدان، کاسه، مجمعه و بشقاب، کتاب و تصویر معمولی مواجه نمیشود. اگر نگوییم در پس همه اشیا، میتوان گفت پشت اغلب اشیای این موزه قصههای پر رمز و رازی نهفته است.
از سنجاق سینههای آدمکش بگیر تا جامهایی که با نقش و نگارهای سحرآمیز، به پیک پادشاه برای همسایگان ایران تبدیل میشدند تا پیام مقتضی با آن دوره و زمانه را با نقوش حکاکی شده شان به همتایان پادشاه ایران مخابره کنند.
از آن طرف، همینجا ردیف سکههایی پیدا میشود که در دستهای مردم کوچه و بازار صدها سال پیش، گرم میشده تا مثلا نوبتشان برسد و شاطر، نان دوآتشه دستشان بدهد. هرچند ساز و برگ زندگی روزگاران دور نه با این وسایل آغاز میشود و نه به اینها، ختم.
به قول قدیمیها از دنگ رزاز تا ماسوره پارچه باف توی این بساط پیدا میشود. گزارش ما، حاصل گشتی چند ساعته است در موزه رضا عباسی. مدت زمانی که به جرأت، برای گشت زنی در تالارهای این موزه تا یک روز هم ارزش اضافه شدن دارد.
موزه رضا عباسی، چطور موزه شد؟
نیمههای خیابان شریعتی، جایی حوالی پل سیدخندان؛ از بیرون پنجرههای موزه که هر صبح، پرده پرده روشن میشوند چیز زیادی پیدا نیست. اما قدم گذاشتن روی پلههای مرمری موزه کافی است تا ساختمان با آن هرههای چوبی صیقل خورده، بیننده را پرت کنند به سالی که این بنا نام موزه به خود گرفت. این داستان، سرآغازی دارد که به سالهای قبل از انقلاب وصل شده است. وقتی باد آخر شهریور ۵۶ برگهای چنار خیابان شریعتی را به دیوارها میکوبید، مبلمانسازی پایین پل سیدخندان دیگر کاربریاش را تغییر داده بود.
آن ساختمان سنگی سفید با چارچوبهای نقش دار پیچ پیچ در آن روزها تبدیل به موزه شده بود. هرچند این اسم و رسم خیلی هم روی بنا دوام نیاورد چرا که تعطیلی و بازگشایی این موزه به بار دوم و سوم کشید. تعطیلی موزه کشدار شد و سالهای انتهایی دهه ۸۰ فرا رسید.
بالاخره طلسم افتتاح نهایی موزه در سال ۷۸ شکست و موزه رضا عباسی تا امروز سرپا ایستاد. حالا پشت آن پنجرههای قدبلند شبکه شبکه، گنجی خوابیده که روح بیننده را تا سدههای نخستین هجری قمری به پرواز درمیآورد.
یک وقت آدم چشم باز میکند و میبیند در تاریک روشنای پنج تالار این موزه، بی آنکه بفهمد تا چندصد سال قبل سفر کرده و خودش را جای آدمهایی گذاشته که سپر دست میگرفتهاند و کلاهخود به سر میگذاشته اند.
داستان گنجینه موزه رضا عباسی، مثنوی هفتاد مَن کاغذ است؛ از همان تالار اول که با بی تاریخی انسانهای سالیان دور شروع میشود تا جایی که ایرانیها یاد میگیرند هنرهای نهفته در ذات شان را در فراز و نشیب جنگها، تهاجمها و درگیری با اقوام دیگر حفظ کنند و روی اشیا به یادگار بگذارند.
تماشای پستی و بلندیهای هنر ایرانی در تالارهای موزه رضا عباسی به اندازه یک بلیت ناقابل هزینه میبرَد؛ برای ایرانیها تنها هزار و ۵۰۰ تومان. هرچند عدهای هم شامل تخفیف ویژه میشوند و رایگان از ردپای هنر چندصد ساله ایران در این موزه بازدید میکنند.
سنجاق تزئینی یا سلاح سرد؟
در میان تالارهای موزه رضا عباسی، تالار پیش از اسلام باید آثار فلزی بیشتری در ویترینهایش جای داده باشد. اشیایی که در نگاه اول برای آدمهای امروز عجیب و غریب به نظر میرسند اما به گفته راهنمایان موزه، جزو آثار طراز اول موزهای هستند که از هزاره ششم پیش از میلاد باقی ماندهاند.
اینجا تاریخ تا جایی که میتواند به عقب برمیگردد. به زمانی که خط هنوز اختراع نشده و مادها، هخامنشیها، سلوکیها، اشکانیان و ساسانیان آثاری در حوزه ریخته گری، مجسمهسازی را از خود به جای گذاشته اند که با درنظر گرفتن جزئیات زندگی آن روزگار ساخته شده است.
سازندگان همانطور که حواس شان به درآوردن قوس طرحهایشان بوده از واقعیتهای تلخ زندگی غافل نبودهاند. برای مثال، برای پیشامدهای احتمالی از قبل چاره جوییهایی میشد. اتفاق بوده و بیدفاعی بانوان آن روزها؛ یکهو خدا میزد پس کله یک جاهل و ویرش میگرفت زهری به جان بانوهای عابر کوچه و بازار بریزد.
برای همین سنجاقهایی به شكل میخ طویله، میساختهاند که اینطور وقتها کاربرد پیدا میکردند. بانوهایی که احساس خطر میکرده اند تیزی سنجاق را از چاک لباس بیرون میکشیدند و ضربه را هرچه کاری تر نثار مهاجم میکردند. دسته این سنجاقها البته تا وقتی تیزی آن در چاک لباس مخفی بود، نهایت هنر را به رخ بیننده میکشید.
روی قسمت انتهایی این سنجاقها گلهایی تراشیده شده که در پیچ ساقههای باریک، قوس خوردهاند. البته وقتی انتهای تیز سنجاق به جان مهاجم مینشست، دیگر فرصتی برای ورانداز کردن زیباییهای دسته سنجاق باقی نمیگذاشت. ضربه بانو یا کار را یکسره میکرد یا جلوی دست اندازی مهاجم را میگرفت.
با این حساب دیگر بانو باید از خیر سنجاقش میگذشت. کسی چه میداند بعید نیست این سنجاقهایی که پشت ویترینها، نوک تیزشان را به رخ میکشند از اعماق وجود یک مهاجم بدپیله بیرون کشیده شده باشند. مخصوصا که نوک تیزشان هم به سرخی میزند!
جام زرین و کلاغ نشسته
ورقهای باریک طلا در ساخت ریتونها و جامها و حتی کمربندهایی که پادشاهان هخامنشی مورد استفاده قرار میدادند به کار رفته است. هنرمندان هخامنشی ورقهای طلا را با پیاده کردن تمام جزئیات طرح موردنظرشان به شکل این اشیا در میآوردهاند.
جامهایی که نمونههای سفالی شان در میان مردم عادی آن روزها شایع بود برای درباریها از جنس طلا مهیا میشد تا اگر قرار است شربتی بنوشند جام زرین در دست داشته باشند. در طبقات ویترینهایی که این آثار طلایی را در بر گرفته میتوان دنبال گردنبندهای ریزنقش هخامنشی و سنجاق سینه و جایگزین سگک کمربندهایی گشت که برای ساختن شان از فلز طلا مایه گذاشتهاند.
نقشهایی که کم و بیش در این اشیای تزئینی مخصوص درباریان استفاده شده در میان دست سازها مردم عادی چندان دیده نمیشود اما گاهی به صورت تک روی تبرزینها و سر تبرها مجسمههای کوچکی نقش بستهاند که در هیبت شیر، کلاغ، بز و حیوانات دیگر بر دسته یا سر تبرها ساکن ماندهاند.
سفالینههای آشنا
آثار کاربردی، سراسر ویترینهای این تالار را قبضه کردهاند. آبخوریهای کتیبهدار، صندوقچههای جواهرات با کتیبههای کوفی، ظروف سفالین ایلخانی به رنگ آبی و سفید که در دوره صفوی اوج گرفتهاند و نشانی تجارت ایران و چین در قرن هشتم هجری قمری را میدهند. شباهت قریب سفالینههای آبی و سفید به طرح ظروف چینی از همینجا آب میخورد. اما تغییرات دیگری هم وجود دارد.
از نقش رخها بر سکههای رایج دوران قبل از اسلام خبری نیست. نقش سکهها تبدیل به رسمالخط عربی شده است. با این وجود پیشرفت ضرب سکه، دوایر بی نقصی از کار درآورده است. خنجرها و کاردها یا طلاکوب هستند یا با غلافهایی از مخمل، نوارهای زر و نقش پرندگان زیر شیشههای ویترینها آرام گرفته اند.
اما قوس ناآرام شمشیرهای فولادی شاه اسماعیل و شاه عباس صفوی خاطره جنگهای تن به تن را برای بیننده زنده میکنند. چیزی که با ویترینی مملو از سپر فولادی، کلاهخود فولاد، ساعدبند، رکاب آهنی و شمشیر فولادی دوره قجر تکمیل میشود و ساز و برگ جنگهای ایرانیان را به نمایش میگذارد.
نیم رخ پادشاه
روی سکههایی که از دوران پیش از تاریخ اسلام باقی مانده، نقش سر، حرف اول را میزند. چشم و ابروی پادشاه با محاسن و موهایی که از بیخ گوش تا زیر کلاه او فر خوردهاند در اغلب سکههای رایج در دوران پیش از اسلام تکرار شده است. سکهها تنها تصویر سر پادشاهان وقت را بر گردیشان دارند.
نیم رخ اسکندر با چشمهایی که بی مردمکیاش بدجور توی ذوق میزند و تمام رخ شاهپور ساسانی با جزئیاتی که تمام و کمال در ضرب سکه رعایت شده تا یک مو از تصویر پادشاه بر سکه کم نشود نمونههایی از ردیف سکههای دوران پیش از اسلام است.
با آنکه این سکهها در بهکارگیری شمایل پادشاهان چیزی کم نگذاشتهاند، در دورههایی ضعف ضربکنندگان را در بهکارگیری قوس مناسب سکه و درآوردن دایرهای بیعیب و نقص نمایان میکنند.
در این میان سکه به جا مانده از خسرو دوم ساسانی رنگ پریدهترین و محوترین نقش پادشاه را نمایش میدهد. حالا معلوم نیست ایراد از شمایل پادشاه بوده یا کم کاری ضرب کنندگان سکه و شاید هم شرایط نگهداری تا قبل از رسیدن به ویترین این موزه.
رشد هنر سفال
سال ۶۴۲ میلادی است. جنگهای قادسیه، جلولا و نهاوند رخ داده اند. حالا دیگر باید سراغ ظرفهایی را گرفت که بده بستان طرحهای ایرانی و اسلامیرا به بهترین وجه نمایش میدهند. نقشها بیشتر پیچش گیاهان را شامل میشوند؛ طرحهای اسلیمیو خطوط پراکندهای که با فلزات به جا مانده از دوران آل بویه آغاز میشود. اما در میان این آثار، گاه و بیگاه میتوان نقشهای هندسی و پرنده هم یافت.
تلفیق هنر ایرانی و اسلامیدر جاهایی به اوج خود میرسد. مانند بشقابی که در گودیاش میتوان نقش مایه دوره هخامنشی را دنبال کرد و روی لبههای پهن آن رسم الخط عربی را. طبیعی است وقتی خبری از پیکرتراشی نباشد هنر خطاطی، توانمندیهایش را به رخ میکشد.
با این حال تکنیکهای اجرا شده روی ظروف سفالین ویترینهای مختلف متفاوت است. کار از سفالهای مزین به خط کوفی، سفالهای لعاب پاشیده و رنگارنگ ساری و نقاشیهای تزئینی زیر سفال آغاز میشود. وقتی رنگهای فیروزه و لاجورد خوب خودشان را به رخ بینندهها کشیدند لعابهای آبی و سفید از ویترینهای تالار اسلامییک، سر بر میآورند.
نقشها به غزالهای گریزپا و ماهیهای برکهای میرسند و پرندههای آسمان را روی تن ظروف پر میدهند. تبحر هنرمندان به جایی میرسد که سفالینههایی طرح میزنند شبیه به ظروف چینی. نام این ظروف را از فرط صیقلی و براق بودن زرینفام گذاشته اند.
پیه سوز از جنس مجسمه
آفتاب آخرین اشعههایش را از درگاه خانههای سلجوقیان جمع کرده و یک پلک نور، زیر سقف این خانهها پیدا نمیشود. یک بیگم، یک باجی و شاید آقای خانه پیهسوز را آتش میکرده، انگشت شست و سبابه را گیر میداده به آن مجسمه قد یک بند انگشت که بالای دسته پیه سوز کار گذاشته بودند.
گرد و خاک روی تن مفرغی پیه سوز را به گرمای دست میگرفته و آن را به دل طاقچه میسپرده تا سوسو بزند. بعد لابد همانطور که شعله روی دیوار کاهگلی خانه میرقصیده بچههای قد و نیم قدش را ضبط و ربط میکرده تا سپیده صبح بزند.
خروسخوان، نفس پیهسوز میبریده تا وقتی شب، چادرش را روی آسمان پهن کند؛ باز روز از نو روزی از نو. عودسوز و پیه سوزهای مفرغی حاضر در ویترینهای تالار اسلامییک، باید از این دست خاطرهها زیاد داشته باشند. هرچند خاطرات پنهان این پیه سوزها و عودسوزها از زمانی شروع میشود که هنرمندان ایرانی، قوس آنها را از فلز شکل میداده اند و بر دستههای شان مجسمههای کوچکی از حیوانات نقش میکردهاند.
دستمایه آدمهای چندشغله قجر
این قسمت باید حوالی قرن سیزدهم بوده باشد. جایی که یک آدم چندشغله آنقدر مورد تایید اطرافیان قرار میگرفت که با یک جعبه دو وجبی، او را بر سر هر غائله و بساطی فرا بخوانند تا ماجرا را به بهترین وجه فیصله بدهد. جعبههای گل بوته داری که از این آدمهای چندشغله باقی ماند که به صراحت خبر از چنین روالی در زندگی قجرها میدهد.
قیچی، تیغهای باریک و پهن، موگیر، قلاب، شانه، انبر، طلق چشمیو وسایلی که سخت میشود فهمید به چه کار سلمانیهای قجر میآمده اند. باید دقیق شد تا از بین آنها کاربرد یکی یکی شان را پیدا کرد اما گل و بوتهها و مرغهای روی جعبه واضح هستند و بر تن جعبههایی که از مقوای فشرده ساخته شده، زیر یک لایه ورنی برق میزنند.
همه وسایل هم وسط همین جعبه جا گرفته اند و آدم را یاد سلمانیهایی میاندازند که پیشبند پت و پهن چرکمردی بیخ گلوی آقایان گره میزدند و ریششان را خرت خرت میتراشیدند. بعد در میانه کار یک پیک از راه میرسید و به سلمانی خبر میداد برای کشیدن دندان، انجام ختنه یا نیشتر زدن به زخم به چرک نشسته یک بینوا باید راهی خانهای دیگر شود.
هنر نگارگری
رضا عباسی نگارگر بزرگ عصر صفوی است. بنابراین عجیب نیست تالار نگارگری موزهای که نام این هنرمند بزرگ را بر پیشانی دارد حاوی آثاری باشد که مایه حسرت موزههای بنام در تمام دنیاست. هرچند شیوههای نگارگری در هر دوره به نام شهرهای مختلف معروف شده است اما در میان تمام این شیوهها برگهایی از هنر نگارگری وجود دارد که آثار ماندگاری به حساب میآیند.
شاید بیشتر از همه تصویرها صحنههایی در این تالار موجود باشند که لحظات پایان زندگی آدمهای تاریخ و افسانه را به تصویر کشیده اند؛ صحنه کشته شدن بهرام به دست تژاو، به دار آویختن مانی نقاش از شاهنامه دموت، کشته شدن بهرام گور، کشتن اژدها به دست اسفندیار، جنگ رستم و اکوان دیو، قیام کاوه آهنگر، گذشتن سیاوش از آتش در برابر کیکاووس و سودابه، نبرد سهراب و رستم.
دیوار خردلی میان تالار نگارگری، اما آدمهای عادی روزگاران را تصویر کرده است؛ نقشهایی که امضای رضا عباسی؛ بزرگترین نقاش مکتب اصفهان را پای خودشان دارند. این نقاشیها پالت رنگی محدودی داشته اند اما با خطوطی قدرتمند مردم عادی سال هزار هجری را به تصویر کشیدهاند.
شاهنامههای چندباره
شاهنامه فردوسی حاوی پیامهایی است که بارها به دستور پادشاهان ایران بازنویسی شده است. موزه رضا عباسی هم نسخ و برگهایی از این شاهنامهها را در تالار نگارگری به نمایش گذاشته است.
آثاری که از نقطه نقطه ایران سر بر آورده اند و حالا با خصوصیات هر کدام از نقشهایی که هنرمندان ایرانی تصویر کردهاند شناخته میشوند. مکاتب اصفهان، شیراز، تبریز و قزوین را در برگهای شاهنامه به ترتیب با دستارهای آدمهای تصویر، طلاکوبی، کلاههای نوک تیز آدمها و بیرون زدگی نقوش از کادر تصاویر میتوان تشخیص داد.
کمیآنسوتر اما غرفهای هست که نقاشیهای رنگ و روغن دوران قجر را با تمام جزئیات به نمایش گذاشته است. تابلوهای بلندقامتی که هنرمندان شان در نشان دادن جزئیات پوشش قجرها سنگ تمام گذاشتهاند. در کنار این آثار میتوان اثرهایی را پیدا کرد که از فرط ظرافت، کار را به حوزه چاپ شبیه تر کرده اند تا نقاشی.
اما ماجرا از قلم موی سحرآمیزی نشأت میگیرد که با موی زیرگلوی حیواناتی همچون گربه و سمور تهیه میشده و نقاشهای سده ۱۲ هجری قمری را یاری میکرده تا تصاویری خلق کنند که به ظریفترین چاپهای امروزی هم طعنه میزند و تکنیک آن به نام «پرداز» خوانده میشود.
خط کوفی تا نستعلیق
تاریخ، اینجا و در تالار خوشنویسی موزه، میان قرن نهم تا سیزدهم هجری قمری میچرخد. لبههای کاغذها به زردی میزند اما جلوی پارگی برگهها را به هر ترتیبی میشده گرفتهاند. با این حال کاغذها مثل آنکه آب خورده باشند عمر چندصدساله شان را آشکار میکنند. تالار خوشنویسی موزه رضا عباسی با قابهایی از صفحات قرآن به خط کوفی آغاز میشود.
خطی که آنقدرها هم برای بیننده امروز خوانا نیست و سر در آوردن از اعراب و نقطه گذاریاش مشکل مینماید. نسخ خطی قرآن اما در ویترینهای میانی تالار نگهداری میشوند و گاهی با توامان نویسی خط کوفی و نسخ قدیم تدوین شدهاند. مرمت صفحهها و صحافی نسخ خبر میدهند اینها نسخههای بزرگ تالار خوشنویسی به حساب میآیند.
نوبت که به گلستان سعدی، شاهنامه قوام و شاهنامه داوری و شعرهای تذهیب و تشعیر شده در میان نقشهای طلایی میرسد ردپای ماندگی روی کاغذ این نسخهها ادامه پیدا میکند. تالار، نام خوشنویسی را بر خود دارد اما در میان ویترینهای آن میتوان سراغ کتابهای طالع بینی و انواع جلدسازی با پوست حیوانات را هم گرفت.
موزه، کتابخانه، کارگاه مرمت آثار
پنج تالار موزه رضا عباسی تنها داشتههای این موزه در حوزه تاریخ، هنر و فرهنگ به حساب نمیآیند؛ چرا که کتابخانه این موزه بیش از ۱۰هزار جلد کتاب تاریخ هنر، باستانشناسی و نقاشی کلاسیک در اختیار دارد. علاوه بر این ۵۰عنوان دوره کامل مجلات فارسی و ۶۰عنوان دوره مجلات لاتین و ۹۰عنوان دوره روزنامههای قدیمینیز در محل کتابخانه در دسترس پژوهشگران و دانشجویان است.
مزیت این کتابخانه برخورداری از منابعی به زبان فارسی، انگلیسی، فرانسه و آلمانی است. این منابع برای دانشجویان، پژوهشگران و کارکنان سازمان میراث فرهنگی و گردشگری قابل استفاده است فقط کافی است یک معرفی نامه از محل تحصیل یا پژوهشکده موردنظر به این موزه ارائه شود.
از طرفی کارگاه مرمت فلز، سفال، بافته، نقاشی، کاغذ، تزئینات وابسته به معماری، آزمایشگاه شیمی، لابراتوار عکاسی، بخش ضدعفونی کاغذ و نسخ خطی نیز در این موزه به کار پاکسازی اثرهای هنری از عوامل مخرب و استحکام اشیای موزه میپردازد.
گذشته از این موارد، بازسازی آثار هنری با استفاده از مواد شیمیایی مناسب و برگشت پذیری روشهای مرمتی برای حفظ عمر اشیا در این بخش مرمتی مورد توجه قرار می گیرد.
همچنین ببینید:
نظر شما: