ملیحه شیرمحمدی
در گردشگری نه تنها سیاحت و جهانگردی به سبب آثار و فایده های فراوان آن، امر مشروع و مباح شمرده شده بلکه ترک آن دست کم برای گروهی از انسان ها مورد سرزنش و توبیخ قرار گرفته است.
آیات قرآن را در پیوند با این موضوع می توان به سه دسته تقسیم کرد:
الف- آیاتی که ترک جهانگری را سرزنش می کنند:
آیه ۴۴ سوره فاطر در این باره می فرماید: «اولم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم و کانوا أشد منهم قوة ؛ آیا در زمین گردش نمی کنند تا بنگرند به چگونگی سرانجام کسانی که پیش از ایشان زندگی می کردند و از ایشان نیرومندتر بودند» و آیه ۴۶ سوره حج «افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها» سیر و سیاحت را سبب تعقل و اندیشه و بالا رفتن سطح آگاهی و بینش انسان دانسته یعنی همان عنصری که بی تردید سنگ بنا و شالوده رشد و توسعه زندگی انسان در ابعاد گوناگون فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و… است زیرا یک جامعه بسته و بی خبر از دیگر ملتها، هیچ زمینه ای رشد شایسته و بایسته ندارد و از تجربیات و دست آوردهای علمی و فکری و اجتماعی دیگران محروم است.[۱]
این پرسش ها، ضمن تحریک و ایجاد و انگیزه در مسلمانان برای حرکت و گردش در اطراف و اکناف زمین و گشتن در جهان و سیر و سفر در طبیعت و کوه و دشت این نکته را مطرح می کند که برای دریافت سنتهای تاریخی و نگرش به عاقبت و پایان کار تمدن های عظیم و بناهای تاریخی و جغرافیایی، نباید تنها به مطالعه آثار پرداخت بلکه باید همت کرد و به آن مکان ها سفر کرد تا به رمز پیشرفتها و تمدن ها دست یافت و از فروپاشی و سقوط آنها درس عبرت گرفت و تجربه آموخت.[۲]
ب- آیاتی که به این کار فرمان می دهند:
آیه ۱۳۷ سوره آل عمران:
«قد خلت من قبلکم سنن سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین ؛
پیش از شما مللی بودند و رفتند، در اطراف زمین گردش کنید و ببینید که آنان که وعده های خدا را تکذیب کردند چگونه هلاک شدند»
در این آیه کلمه سنن جمع سنت است که به معنای طریقت و روشی است که باید در مجتمع سیر شود، و این که امر فرموده در زمین سیر کنند برای این است که از سرگذشت امتهای گذشته عبرت بگیرند. قرآن کریم در بررسی تاریخ گذشتگان دورانهای گذشته را با زمان حاضر و زمان را با تاریخ گذشته پیوند می دهد و پیوند فکری و فرهنگی نسل حاضر با گذشتگان و مسئولیت آیندگان روشن می شود در این سنن پیشرفت و تعالی افراد باایمان و مجاهد و متحد و بیدار پیش بینی شده و شکست و نابودی ملتهای پراکنده و بی ایمان و آلوده به گناه نیز پیش بینی گردیده که در تاریخ بشریت ثبت است. آری تاریخ برای هر قومی اهمیت حیاتی دارد، تاریخ خصوصیات اخلاقی و کارهای نیک و بد تفکرات گذشتگان را برای ما بازگو می کند و علل سقوط و سعادت کامیابی و ناکامی جامعه را در اعصار و قرون مختلف نشان می دهد و در حقیقت تاریخ گذشتگان آینده زندگی و روحی و معنوی جامعه های بشری و هشداری است برای آیندگان. لذا قرآن مجید دستور می دهد که مسلمانان در روی زمین به سیر و سیاحت بپردازند و آثار گذشتگان را در دل زمین یا در روی خاک به چشم خود ببینند و از مشاهده آن عبرت گیرند.
آری در اسلام جهانگری وجود دارد و به آن اهمیت زیادی داده شده است اما نه بسان توریستهای هوسران و هوسباز امروز بلکه برای تحقیق و بررسی آثار و سرنوشت پیشینیان و مشاهده آثار عظمت خداوند در نقاط مختلف جهان. این همان چیزی است که قرآن نام آن را سیروا فی الارض گذارده و طی آیات متعددی به آن دستور داده است.[۳]
یکی از واژه هایی که در رابطه با گردشگری و جهانگری در قرآن مطرح شده است واژه سیاحت است لغت شناسان در توضیح آن چنین نوشته اند سائح به کسی گفته می شود که در زمین می چرخد و گردشگری می کند اصل این کلمه به معنای حرکت و رفتن مدام است و از این رو به انسان روزه دار سائح گفته می شود؛ زیرا در فرمانبری و اطاعت از خداوند و دوری گزیدن از خواسته های نفسانی در طول روز پی گیر و استوار است اصل یگانه در معنای این واژه حرکت و جریانی است که همراه با تدبر و تفکر باشد و به همین جهت است که به آب روان نیز سیح گفته می شود به خاطر اینکه آب جاری نرم و آرام راه را می گشاید و حرکت انسان ها آن گاه که بر اساس اندیشه و توجه وظیفه شناسایی باشد از همین مقوله است.[۴]
و آیه ۱۱۲ سوره توبه اشاره به این مطلب دارد:
«التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله و بشر المؤمنین ؛
مؤمنان همان توبه کاران عابد و ستایشگر روزه دار و رکوع گذاران سجده گذارند که امر به معروف و نهی از منکر می کنند و حافظان حدود خدایند و مؤمنان را بشارت بده»
مقصود از سیاحت به معنای سیر و گردش در زمین است در اینجا آن معنایی که با سیاق ترتیب مناسب تر است سیر و رفت و آمد در جایگاه های عبادت و مساجد این آیه مؤمنین را به نیکو صفاتشان توصیف می کند اوصافی مانند توبه، عبادت، گردش و رکوع و سجود. این صفات فردی ایشان است و بعد صفات اجتماعی ایشان را که ناشی از ایمان آنان است ذکر نمود و این صفات صفاتی هستند که ایمان شخص با آن کامل می شود و مؤمن با داشتن آنها مستوجب وعده قطعی خدا به بهشت و آن بشارتی است که خدا و رسول دادند. داشتن این صفات ملازم با قیام به حق خداست و قیام به حق خدا باعث می شود که خدا به حقی که بر خود واجب کرده و به وعده هایی که داده عمل کند.[۵]
در قرآن درباره مسئله گردشگری و هدف از گردشگری آیه های دیگری آمده است از جمله آیه ۲۰ سوره عنکبوت «قل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدأ الخلق ثم لله ینشئ النشاة الاخرة ان الله علی کل شیء قدیر ؛ بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفریشن را آغاز کرده است، سپس خداوند به همین گونه، جهان را ایجاد می کند خداوند یقیناً بر هر چیز تواناست» در این آیه مردم به سیر آفاقی در مسأله معاد دعوت می شوند. این آیه دستور به مطالعه حالات اقوام و موجودات دیگر می دهد تا حیات نخستین را در چهره های مختلف در شرایط کاملاً متفاوت ببینند و به عمومیت قدرت خدا آشنا شوند و به توانایی او بر اعاده این حیات پی ببرند. در حقیقت همان گونه که اثبات توحید، گاه از مشاهده آیات انفسی است و گاه «آیات آفاقی» اثبات معاد از هر و طریق صورت می گیرد این آیه می تواند برای دانشمندان معنی دقیق و عمیق تری ارائه دهد و آن اینکه بروند و آثار موجودات زنده ی نخستین را به صورت فسیل و غیر آن در اعماق دریاها، در دل کوه ها و در لابه لای طبقات زمین ببینند و به گوشه ای از اسرار آغاز حیات در کره زمین و عظمیت و قدرت خدا، پی ببرند و بدانند او بر اعاده حیات قادر است. واژه نشأت در اصل به معنی ایجاد و تربیت چیزی است و گاه از دنیا به نشأة اولی و از قیامت به نشأة آخرت تعبیر می شود و این آیه ان الله علی کل شیء قدیر، دلالت بر مطالعه وسیع دارد.[۶]
آیه ۱۲۲ سوره توبه می فرماید:
«و ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون ؛
مؤمنان همگی نتوانند سفر کنند از هر گروه ایشان دسته ای سفر نکنند تا در کار دین، دانش اندوزند و چون بازگشتند قوم خویش را بیم دهند شاید آنان بترسند»
این آیه برای آموختن علم و دانش است.
آیه این نکته را بیان می کند که برای مؤمنین سائر شهرهای غیرمدینه جائز نیست که همگی به سوی جهاد بروند چرا از شهری یک عده به سوی مدینه الرسول کوچ نمی کنند تا در آنجا احکام دین را یاد گرفته و عمل کنند و در مراجعت هموطنان خود را با نشر معارف دین انذار نموده، آثار مخالفت با اصول و فروع دین را گوشزد ایشان بکنند تا شاید بترسند و به سوی تقوی بگرایند. اولاً مقصود از تفقه در دین فهمیدن همه معارف دینی از اصول و فروع آن است، نه خصوص احکام عملی که فعلاً در لسان علمای دین کلمه فقه اصطلاح در آن شده به دلیل اینکه می فرمایند: «ولینذورا قومهم ؛ و قوم خود را انذار کنند و معلوم است که انذار با بیان فقه اصطلاحی، یعنی با گفتن مسائل علمی صورت نمی بندد بلکه احتیاج به بیان اصول عقاید دارد.
ثانیاً معلوم می شود که وظیفه کوچ دادن برای جهاد از طلبه علوم دینی برداشته شده و آیه شریفه بخوبی بر این معنا دلالت دارد.[۷] و همچنین آیات بسیار دیگری وجود دارد که دلالت بر مسئله گردشگری می کند از جمله آیات ۱۱ سوره انعام: «قل سیروا فی الارض ثم انظروا کیف کان عاقبة المکذبین» و آیه ۱۰۹ سوره یوسف: «فلم یسیروا فی الارض» و آیه ۳۶ سوره نحل: «فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین» آیه ۴۶ سوره حج: «افلم یسیروا فی الارض» آیه ۶۹ سوره نمل: «قل سیروا فی الارض» و آیه ۲۰ سوره عنکبوت و ۴۴ سوره فاطر و آیه ۸۲ سوره غافر و آیه های ۱۰ و ۲۱ سوره محمد .
ج- آیاتی که به سیاحت و جهانگردی شماری از انسان ها برگزیده الهی اشاره می کند:
۱- حضرت ابراهیم: تاریخ نویسان برای حضرت ابراهیم سه هجرت و مسافرت نقل کرده اند: الف- از زادگاهش بابل به سوی شام ب- از شام به مصر ج- برگشت از مصر به شام.
۲- سفرهای فرزندان حضرت یعقوب: الف- سفر از کنعان به مصر به اتفاق همه فرزندان به جز بنیامین. ب- سفر به اتفاق و همراهی برادر یازدهمی به نام بنیامین ج- فرزندان یعقوب به همراهی پدر برای دیدن یوسف.
۳- موسی و خضر: الف- نخستین سفر موسی از مصر به مدائن انجام گرفت و پیش از نبوت. ب- دومین سفر موسی پس از ازدواج با دختر شعیب از مدائن به سوی مصر بود که در طی همین سفر به پیامبری رسید ج- سفر موسی همراه بنی اسرائیل به سوی بیت المقدس که به قدرت خداوند دریا شکافته شد و موسی و همراهیان از آن گذشتند و فرعونیان در کام امواج دریا فرو رفتند و این آیتی بود برای پندگیری آیندگان. د- چهارمین سفر سرنوشت ساز موسی که به گردشگری و جهانگری شباهت کامل دارد آن بود که موسی برای دیدار و ملاقات با بنده شایسته خداوند حضرت خضر به سوی مجمع البحرین حرکت کرد.[۸]
۴- ذوالقرنین: علامه می گوید که ذوالقرنین همان کوروش یکی از پادشاهان هخامنشی در فارس است که ۵۶۰-۵۳۹ پیش از میلاد می زیسته و او بوده که امپراطوری ایران را تأسیس کرد و میان دو مملکت فارس و ماد را جمع کرد و بابل را مسخر کرد و با یهود اجازه مراجعت از بابل به اورشلیم را صادر کرد و در بنای هیکل کمکها کرده و مصر را تسخیر کرد. آن گاه یونان را تصرف و به طرف مغرب رهسپار شد و به سوی مشرق رفته تا اقصی نقطه مشرق پیش رفت.[۹] ذوالقرنین جهانگردی صاحب هنر و دیندار هدف دار بود و با عنایت و مدد خداوندی از وسیله سریع السیر و شتابنده ای برخوردار بوده که دشت هامون و کوه و کویر را درمی نوردیده و با این وسیله زمین پیما به شرق و غرب جهان آن روزگار گام نهاده است و زندگی پر تحرک و پر کاری داشته که گردشگری و سیر و سفر جزء اساسی و بنیادی آن را تشکیل داده است. در سفر به غرب منظره غروب خورشید در میان دریا او را به یاد کارگاه ذوب فلزات انداخته و همین نکته می رساند که او را هنرمندان و مهندسان زمان خویش بوده وقتی سفر خود را به غرب پایان داد سپس عزم شرق کرد. در این مسیر راه پیمود تا به خواستگاه خورشید رسید در این بخش از سفر به مردمی برخورد که در سطحی پایین تر از لحاظ فرهنگی می زیستند با پوشش اندکی که بدن آنها را در برابر آفتاب نمی پوشانید زندگی می کردند خانه و مسکن نداشتند و از امکانات نخستین زندگی محروم بودند و به این منوال زندگی می گذراندند. ذوالقرنین از شخصیتهای بوده که با عقل و درایت و مدیریت شایسته و بهره گیری از امکانات مادی و معنوی، بهترین و پیشرفته ترین استفاده ها را کرده و به سیر و سیاحت و گردشگری و جهانگری گامهای سودمند و سازنده ای در رفع محرومیت ها و دفع جنایتهای جامعه خویش برداشته است.[۱۰]
۵- حضرت عیسی مصداق کامل و روشنی از گردشگران و جهانگردان دنیا به شمار میرود. امام صادق علی السلام درباره این ویژگی حضرت عیسی می فرمایند: گردش کردن و مسافرت در بین شهرها و آبادیها جزء شریعت حضرت عیسی به شمار رفته است.[۱۱]
۲- گردشگری از منظر روایات
در برخی روایات، مشقت آور بودن سفر و سختیهای آن گوشزد شده است،
« السفر قطعه من العذاب و اذا قصی احدکم سفر فلیسرع الایاب الی اهله ؛
سفر قطعه ای از عذاب است، هرگاه کسی از شما مسافرت خود را تمام کرد در برگشتن به سوی اهل خود شتاب ورزد.»
در روایتی دیگر سفر رفتن مورد تشویق قرار گرفته و فوائد معنوی و مادی آن یادآور شده است. « سافروا تصحوا، سافروا تنغموا ؛ مسافرت کنید تا سلامتی و عافیت یابید، مسافرت کنید تا بهره مند شوید.»
پیامبر در حدیثی مسافرت را برای سلامتی مفید می داند، مسافرت کنید، روزی پیدا کنید: «سافروا و تصحوا و ترزقوا » البته مسافرت کردن را نباید معادل جهانگردی دانست، زیرا جهانگردی بیشتر به رفت و آمدهای برون مرزی و دیدار از کشورهای دیگر به کار برده می شود و حال آن که مسافرت به رفت و برگشتهای کوتاه مدت و کم مسافت، مانند رفتن از شهری به شهر دیگر نیز اطلاق می گردد از این رو نسبت میان این دو عنوان عموم و خصوص مطلق است.
عمر بن حدیث می گوید: بر امام صادق علیه السلام که در منزل برادرش عبدالله بن محمد به سر می برد وارد شدم، به او عرض کردم چه انگیزه ی شما را به این منزل آورده؟ حضرت فرمودند: طلب تنزه و تفریح. پس این یکی از انگیزه هایی که برای سیر و سفر است.
امام علی علیه السلام می فرمایند: «و از دگرگونیهای روزگار، و زشتی های گردش شب و روز او را بترسان، تاریخ گذشتگان را بر او بنما و آنچه که بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور. در دیار و آثار ویران رفتگان گردش کن و بیندیش که آنها چه کردند؟ از کجا کوچ کرده و در کجا فرود آمدند از جمع دوستان جدا شده و به دیار غربت سفر کردند گویا زمانی نمی گذرد که توهم یکی از آنانی.[۱۲]
حضرت علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام وصیت می کنند: که آدمی اخبار گذشتگان را مطالعه کنند و یا از دیگران بشنوند اما بعد سفارش می کنند که با چشم برای پی بردن بی وفایی دنیا کمک بگیر و با شنیدن و مطالعه نمودن و حتی به تفکر در آثار گذشتگان اکتفا نکن، بلکه سیر و گردش نما و از نزدیک آمال و آرزوهای برباد رفته ی پیشینیان را مطالعه کن در سرزمین های آنان گردش کن و آثارشان را تماشا کن ببین چه کاره بودند و چه ساختند و چه کارهایی انجام دادند و به چه نتایجی رسیدند چه بدست آوردند آنگاه بعد از این کارهای پر مشقت و این زندگی پر تلاطم و پر از فراز و نشیب کجا رفتند و در کجا منزل کردند و جای گرفتند و فرود آمدند و از چه کسانی و محبوبهایی جدا شدند که حتی برای یک ساعت هم طاقت دوری از آنها را نداشتند و اینک برای همیشه از آنها دور شدند. و به مکانی می روند که با محیط آنجا کاملاً بیگانه هستند و هیچ انس و الفتی با آن ندارند چون تمام انس و الفت آنان به دنیا بوده است بعد امام می فرمایند: حال که سرگذشت پیشینیان برای تو آشکار شد « هرگز آخرت خود را به دنیا مفروش و جایگاه و منزلگاه خود را درست کن و آباد ساز ببین کجا می روی آنجا را اصلاح کن و آباد کن»؛ «ولاتبع آخرتک بدنیاک فأصلح مثواک: پس مبادا تمام همت خود را صرف راه کنی و از مقصد غافل شوی» بلکه باید تمام توجه خود را به مقصد معطوف دارید و در جایگاه و اقامتگاه خود را اصلاح کن پس شما در حال سفر هستید و این جا مثوا و منزلگاه نیست منزلگاه آخرت است. پس به فکر اصلاح منزل و مأوا و مقصد نهایی خود باشید و این زندگی گذرای دنیا را با زندگی ابدی و جاودان آخرت معامله نکنید. حال باید به این نکته توجه کرد که بین قلب و دیدن و شنیدن آثار گذشتگان چه ارتباطی است که حضرت ما را به دیدن و مطالعه آثار گذشتگان سفارش می کند وقتی امام سفارش می کنند که قلب خود را اصلاح کن این مشکل پیش می آید که قلب انسان به طور مستقیم در دست آدمی نیست تا هر گونه دلش می خواهد همان گونه آن را بسازد. پس قلب را باید از راه چشم و گوش اصلاح نمود پس در واقع آنچه در قلب اثر می گذارد همین دیدنی ها و شنیدنی ها است. پس اگر به دیدنیها و شنیدنیهای خود جهت صحیح بدهیم تا قلب چیزهای مفید را ببیند و بشنود اصلاح خواهد شد.[۱۳]
امام علی علیه السلام می فرمایند در روز جمعه پیش از نماز مسافرت مکن جز برای جهاد در راه خدا و یا کاری که از انجام آن ناچاری. و همچنین در جای دیگر می فرمایند برای مشخص کرن اوقات سفر از ستاره شناسان و عوامل دیگر کمک نگیرید ستاره شناس چو غیب گوست و غیب گو چو جادوگر و جادوگر چو کافر و کافر در آتش جهنم است، با نام خدا حرکت کنید.[۱۴]
امام علی علیه السلام مسافرت را یکی از راه های درآمد می دانست و می فرمود:
هرگاه روزگار بر یکی از شماها سخت شد پس [از سرزمین خود] خارج شود و [بیهوده] خویش و خاندانش را به [غصه دادن] غمگین نکند.
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
هدف از سفر مجاز را توشه یافتن برای آخرت ، درآمد اقتصادی و لذت و تفریح برمی شمرد. تندرستی و شادابی و تجدید قوا یکی از اهداف سفر در روایات مطرح شده است.[۱۵]
دار السلام
شهید اول می فرمایند دار السلام به سرزمینی گفته می شود که در آنها احکام اسلام جاری می باشد و هیچ کافری جز بر اساس پیمان با مسلمانان در آنجا نباشد. دار السلام جایی است که حکم در آن اثر گذار باشد و هیچ کافری جز بر اساس پیمان در آن نباشد در این صورت کودکی که در آن یافت می شود، او مسلمان است. و دار الکفر نیز در صورتی که تحت حاکمیت اسلام باشد و احکام اسلام در آن جاری باشد همین گونه است در صورتی که مسلمان هر چند یک نفر در آن یافت شود.
شیخ طوسی: دار السلام شامل سرزمین هایی است که احکام اسلام در آن ها جاری و کارگر باشد و چنین شهرهایی سه گونه هستند:
۱- سرزمینهایی که خود مسلمانان بدون دخالت کافران آنها را ساخته اند مانند بصره.
۲- شهرهایی که دردست کافران بوده است و سپس مسلمانان بر آنها چیره گشته اند و بدون دخالت و خونریزی از آنها گرفته اند و در برابر گرفتن جزیه، آن سرزمینها را در دست آنان باقی گذاشته اند.
۳- سرزمینهایی که از آن مسلمانان بوده است و کافران بر آن چیره گشته اند و از نظر شیخ هر سه قسم دار السلام است.
علامه می فرمایند دار السلام جایی است که احکام اسلام در آن جاری شده باشد و آن شامل سه قسم می باشد:
۱- سرزمین ها و شهرهایی که خود مسلمانان آنها را پدید آورده اند مانند بصره و کوفه.
۲- سرزمینهایی که در جنگ به مسلمانان افتاده است.
۳- سرزمینهایی که با صاحبانشان صلح شد و مسلمانان آنها را در اختیار صاحبانشان قرار داده اند و بر آن خراج قرار داده شده. علامه در این تقسیم بندی سرزمینهایی که با قهر و غلبه به تصرف مسلمانان درآمده است را یکی از گونه های دار السلام قرار داده است که در تعریف شیخ سرزمینهایی را که کافران از مسلمانان گرفته اند و اکنون در دست آنان است از موارد دار السلام است که در عبارت علامه به این قسم اشاره نشده است.
نتیجه: هر سرزمین و منطقه ای که یکی از ویژگی های زیر را دارا باشد دار السلام است و احکام ویژه دار السلام بر آن بار می شود. ۱- احکام اسلامی در آن کارگر و جاری باشد. ۲- حاکمیت از آن مسلمان باشد و آن منطقه در قلمرو نفوذ مسلمانان باشد. ۳- مسلمانان امنیت و آزادی کافی برای انجام وظایف اسلامی و برپایی شعائر دینی خویش داشته باشند. ۴- همه مسلمان باشند از ساکنان آن منطقه و یا بیشتر ساکنان مسلمان باشند هرچند حکومت در دست کافران باشد.[۱۶]
دار الکفر از دیدگاه علما
هر سرزمینی که حاکمیت آن در دست غیرمسلمانان باشد و یا بیش تر ساکنان آن کافر باشد و احکام و آیینهای کافران در آن جاری باشد دار الکفر است. علامه: سرزمینی کفر بر اساس آنچه ما اختیار کردیم دو گونه است: یکی شهرهایی که از آن مسلمانان بوده و سپس کافران آنها را در دست گرفته اند و دیگر شهرهایی که از ابتدا از آن مسلمانان بوده است مانند شهرهای هندوستان و روم.
آیا جهان اسلام دارای روابطی مسالمت آمیز با غیرمسلمانان می باشد؟
اسلام هرچند از دید نظری شرک و کفر را باطل می داند و ریشه همه ستم ها و فسادها و بی عدالیتها و بدبختی ها را در روی زمین کفر و شرک می داند و بر این باور است که شرک، بزرگترین ستم به بشر است و بر این اساس رویارویی اسلام و کفر امری پرهیز ناپذیر است، با این همه این بدان معنی نیست که به هیچ روی نباید بین آنان پیوندی برقرار باشد، بلکه اصل بر برداشتن پیوند و زندگی مسالمت آمیز است مگر آنکه در صدد دشمنی با مسلمانان باشند و جان و مال و سرزمین مسلمانان را مورد تجاوز قرار دهد که در این صورت جهاد با آنان واجب است. برای این برداشت دلیل هایی وجود دارد:
۱- دعوت به صلح و زندگی مسالمت آمیز:
در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که نشان می دهد رفت و آمد و زندگی مسالمت آمیز با جهان کفر بازداشته شده است، بلکه اگر آنان سردشمنی و آزار رسانی به مسلمانان را نداشته باشند و به سرزمینهای آنان به انگیزه های گوناگون مسافرت کنند و غیرمسلمانان نیز بر اساس آیینهایی می توانند با کشورهای اسلامی پیوند داشته باشند و به گردشگری و سیاحت در سرزمین های اسلامی بپردازند.
آیه ۲۰۸ سوره بقره «یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافة و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین: ای کسانی که ایمان آورده اید همگان به صلح و آشتی درآیید و پی برجای شیطان مگذارید که او دشمن آشکار شماست.»
۲- نبود اجباری در پذیرش دین:
در پاره ای آیات به روشنی آمده است که پذیریش دین اجباری نمی تواند باشد و با زور و اکراه نمی شود مردم را وادار به پذیرش اسلام کرد، مردم اختیار دارند که دین را بپذیرند یا نپذیرند. بر این اساس این انگار که اسلام با قدرت شمشیر می خواهد کافران را وادار به پذیرش اسلام کند و تا هنگامی که آنان اسلام را نپذیرفته اند باید مسلمانان با آنان در جنگ و ستیز باشند درست نیست و اصل برداشتن پیوند و زندگی مسالمت آمیز است.
۳- سفارش به نیکی با غیرمتجاوزان:
کافران از نوع برخوردشان با مسلمانان دو دسته اند: شماری از سر دشمنی تجاوزگری و فساد انگیزی و اذیت و آزار مسلمانان را پیشه خود ساخته اند و دسته دیگر کسانی هستند که خوی و خصلت تجاوز کارانه ندارند و تنها می خواهند در محدوده خویش به زندگی عادی ادامه دهند هیچ کاری به دیگران ندارند. اسلام بین این دو گروه تفاوت در برخورد را سفارش می کند و از دیدگاه اسلام، آنان اگر در صدد آشوب و خونریزی و تجاوز نباشند و بخواهند زندگی مسالمت آمیز داشته باشند اسلام نیز نه تنها سرجنگ با آنها ندارد بلکه به مسلمانان سفارش می کند که به نیکی رفتار کنند. خداوند درباره دسته اول سفارش به جهاد می کند.
۴- دعوت جهانی و جامعیت اسلام:
اسلام دینی جامع است که اختصاص به گروه و منطقه خاصی ندارد همه انسان های روی کره زمین و در همه زمان ها مخاطب اسلام هستند. جامعیت و جهان شمولی این آیین توحیدی ایجاب می کند که به همه ملتها و آیینها و از هر نژاد و فرهنگ با هر گونه اعتقادات ملی و دینی در پیوند باشد تا بتواند پیام توحیدی را به آنان برساند و آنان را به اسلام دعوت کند و رحمت للعالمین باشد.[۱۷]
پی نوشتها:
نظر شما: