در قسمت اول این پست گزارش رکاب زنی از شهمیرزاد تا برنت رو براتون گذاشتم و از اونجایی که گزارش طولانی شده بود تصمیم گرفتم تا ادامه گزارش رو در پست دیگه ای تقدیم کنم.
بالاخره صبح روز دوم از راه رسید. ما هم از خواب بیدار شدیم و برای رفتم آماده. ساعت ۷/۳۰ دقیقه بود که حرکت کردیم. اولش رفتیم یه سری به همون جایی زدیم که شام خورده بودیم تا ببینیم چه طبیعتی داشته که توی تاریکی شب ندیده بودیم.
چندتا دونه عکس گرفتیم و به راه افتادیم دوباره مثل دیروز باید از سربالایی شروع می کردیم. بسیار زیبا و دیدنی بود. دامنه کوهی که از مارپیچ جاده های اون عبور می کردیم دقیقا روبری برنت بود. روستا کوچکتر و کرچکتر می شد .
در دوردستها مه غلیظی لابلای کوه ها و توی کف دره ها گیر افتاده بود و با گرم شده هوا تلاش میکرد تا فرار کنه.
بالاخره بعد از طی کمتر از ۴ کیلومتر به بالای گردنه رسیدیم. جایی که روستای ورپی زیر پامون قرار داشت. از قبل قرار بود تا از همین مسیر به سمت انارم و فلورد بریم که ظاهرا دوستان مسیری جنگلی و زیباتر رو ردیابی کرده بودن. در نتیجه ما وارد مسیر جنگلی سمت راست شدیم تا از میون جنگل ها به سمت سنگده بریم.
هر چی از زیبایی طبیعت توی اون مسیر جنگلی بگم نمی تونم براتون توصیفش کنم. کمی جلوتر روی یه تپه میون جنگل برای صبحونه توقف کردیم. جاتون خالی صبحانه حسابی چسبید.
بعد از خوردن صبحونه به راه افتادیم. مسیر بکر و زیبایی بود. لابلای درختها توی جنگل. یه جاهایی پر از برگ سال قبل که توش فرو می رفتیم. کمی جلوتر یه درخت افتاده بود و کل عرض جاده با چند متر این طرف و اون طرفشو بسته بود. از اون که گذشتیم دیدیم رد یابمون داره نشون میده که از مسیر خارج شدیم!
تصمیم گرفتیم تا از کوره راهی که سمت چپمون از لای سیم های خار دار رشد می شد به سمت مسیر بریم. کمی جلوتر به سراشیبی بسیار تندی رسیدیم که برای جلوگیری از قاچاق چوب گودال هایی در مسیر راه کنده بودن. قبل از اینکه تصمیم بگیریم که با ماشین از این مسیر به پایین بریم من و یکی از دوستان تا انتها رفتیم که به جاده خاکی منتهی میشد و اون همون جایی بود که باید توی همون مسیر قرار می گرفتیم.
اما همه جوانب رو سنجیدیم من از جاده به عقب برگشتم و دوستم به جلو رفت تا ببینیم که آیا میشه ادامه داد یا بن بسته!
من که به بن بست خورده بودم و جاده ای بود که یه جایی تموم میشه و به هیچ جایی نمی رسید. اما یکی ار بچه ها تماس گرفت و گفت که به سمتش بریم و همون مسیری که می خواستیم رو پیدا کرده. به هر حال قبل از اینکه من برگردم دوستان ماشینو از اون سراشیبی تند برده بودن پایین و منتظر من بودن.
بعد ۲۴ کیلومتر رکاب زنی از برنت به ساختمون نگهبانی سنگده برای ورود به جنگل رسیدیم. کمی جلوتر سنگدهو روبرومون دیدیم. فقط موندم از اینکه اون زمین های روی اون کوههای روبرو مال کی بوده که شده ویلا!! آخه مگ کوه هم می تونه مالک داشته باشه؟ اگه مال منابع طبیعیه که ماله همه ست. پس چجوری الان شده مال یه عده خاصی؟؟ بالاخره ساعت ۱/۲۰ بعد از ۲۶ کیلومتر رکاب زنی از برنت و ۹۲ کیلومتر از شهمیرزاد به سنگده رسیدیم.
من به دلیلی کاملا موجه مجبور به ترک گروه بودم. آخه باید حتما تا ساعت ۴ برمی گشتم شهمیرزاد و در برنامه ای شرکت می کردم. به همین خاطر از دوستانم عذر خواهی کردم و سوار بر خوردو به سمت شهمیرزاد برگشتم. اما دوستان به مسیر خودشون تا سد سلیمان تنگه ادامه داده بودند .
نکته ای که لازم بود در انتهای این سفرنامه اضافه کنم اینه که همونطور که در بخش هایی اشاره شد تو این برنامه خودرویی ما رو همراهی می کرد و و وسایل مورد نیازمون رو با اون حمل می کردیم.
عکس بالا توی تنگه روزیه گرفته شده و در پایان از همه ی دوستای گل و همکاران عزیز سپاسگزارم.
نظر شما: